رفتی
نوشته شده توسط : محمدرضا

 

رفتی و قصر خيالم را فروريختی
رفتی و تاروپود عشق را گسستی
رفتی و از رفتنت داغها مانده به اين دل
رفتی و از رفتنت گُلها شدند گِل
رفتی و من ماندم و تاروپود از هم گسسته
تاروپود عشق،عشق گذشته
رفتی و من ماندم و خاطرات تلخ و شيرين
رفتی و من ماندم وياد ان روزهای ديرين
رفتی و ازآن پس نشد ماه تابان
رفتی و ازآن پس نبارید زابر باران
رفتی و از رفتنت خشکیدند جویبارها
رفتی و از ذفتنت پژمردند گلزاران
رفتی و من شدم چون مرغ عشقی تنها
رفتی اما،یادت ماند در دلها





:: برچسب‌ها: عاشقانه ,
:: بازدید از این مطلب : 682
|
امتیاز مطلب : 645
|
تعداد امتیازدهندگان : 198
|
مجموع امتیاز : 198
تاریخ انتشار : 23 شهريور 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/commenting/avatars/avatar14.jpg
حميدرضا در تاریخ : 1389/10/29/3 - - گفته است :
رفیق خاطره‌هایم نگو خداحافظ

جفا مکن به وفایم نگو خداحافظ

دوباره حس جدایی فرا گرفته مرا

نمی شود که بیایم نگو خداحافظ

گذشتم از همه من پای آشنایی تو

رمق نمانده به پایم نگو خداحافظ

اسیر پنجره مشکی دو چشم توام

نکن دوباره رهایم نگو خداحافظ

منی که جز تو نمی‌بینم و نمی‌شنوم

فراق نیست سزایم نگو خداحافظ

ز سوز عشق تو خاکسترم، دگر مسپار

به دست باد فنایم نگو خداحافظ

آهای! گرچه که دیگر مرا نمی‌فهمی

قسم به بغض صدایم نگو خداحافظ

تو غافل از من و من، غافل از تو می‌میریم

بمان همیشه برایم نگو خداحافظ


/weblog/file/img/m.jpg
گل یخ در تاریخ : 1389/8/1/6 - - گفته است :
سلام مرسی که سرزدی موفق باشین بازم منتظرتونم

/weblog/file/img/m.jpg
گل یخ در تاریخ : 1389/8/1/6 - - گفته است :
سلام مرسی که سرزدی موفق باشین بازم منتظرتونم

/weblog/file/img/m.jpg
asal در تاریخ : 1389/7/1/4 - - گفته است :
to ham hamintor

/weblog/file/img/m.jpg
Nsm2 در تاریخ : 1389/6/31/3 - - گفته است :
http://www.Nsm2.6060.loxblog.com

/weblog/file/img/m.jpg
ايسان در تاریخ : 1389/6/28/0 - - گفته است :
سلام وبه جالبي داري به منم بسر خوش حال ميشم

/weblog/file/img/m.jpg
Milad در تاریخ : 1389/6/28/0 - - گفته است :
سلام،بهت سر زدم وبلاگت قشنگه.

/weblog/file/img/m.jpg
Nsm2 در تاریخ : 1389/6/26/5 - - گفته است :
لینک شدید!
از این که به وب من سر زدی ممنون.
بازم بیا خوشحال می شم!

/weblog/file/img/m.jpg
دیوانه ی عصیانگر در تاریخ : 1389/6/23/2 - - گفته است :
می رفت و می گفت و لحظه ای هم شک نمی کرد؛پا به هر واحه ای می گذاشت مونس اش کوچهها بودند و گندیده اب هایی که از پنجره ها بر سر اش می ریختند.می رفت، می گفت، فریاد می زد،نجوا می کرد، در دل شب پرسه می زد و میان اشک اش می خندید و میان خنده می گریست،می گفتند جنی شده ، می گفتند دیوو است در هیبت ادم، می گفتن جنگلی است،می گفتن و می گفتن... لحظه ای هم شک نمی کرد و ادامه می داد.خوب دیوانه بود دیگر.من هم دیوانه ام . می روم می گویم و لحظه ای هم شک نمی کنم.می گویم هذیان ها و پریشانی های یک دیوانه ی عصیانگر را... .

/weblog/file/img/m.jpg
shervin در تاریخ : 1389/6/23/2 - - گفته است :
سلام

يه سوال چرا اينقدر وبلاگتون قشنگه ؟

يه سوال ديگه چرا اينقدر نوشته هاتون زيباست ؟

ببخشيد آخرين سوال چرا اصلا شما اينقدر عالي کار کرديد ؟

يکي ديگه بپرسم بعد برم به وبلاگ منم مي ياي ؟

يه دونه ديگه بگم ؟ باشه خوب ميرم چرا دعوا مي کني ؟


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: